آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
|
" نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد "
شنبه 19 خرداد 1394برچسب:, :: 10:23 :: نويسنده : محسن
آهی که می کِشد جگرِ من ، مرا بس است شوری که آمده به سرِ من، مرا بس است
باد صبا اگر برساند زِ روی لطف محبوب مرا تا به بَرِ من ، مرا بس است
من بی قرارِ دل ، دل هم بی قرارِ یار دستی کِشد اگر به سرِ من مرا بس است
ناز نگاهِ یار و سرِ زلف و خالِ لب سجده ایی که نشیند سحرِمن مرا بس است
خواب دیده ام که بر لبِ او بوسه دادم و شاد گشته دلِ مفتخرِ من مرا بس است
استخاره ی نابی که آمدست بعدِ خواب جان داده شعرِ نو ثمرمن ،مرا بس است
بادِ صبا ، برو، تو بگو دردِ این فراق خون می فشاند از بصرِ من ،مرا بس است
گو که خالِ سیه، دینِ دلم ، باد داده است پیشِ چشمِ من آمد، پدرِمن، مرا بس است
ماندم چگونه دوری او را بسر کنم آهی که دم کند بدرِ من ، مرا بس است
|
|||
![]() |